loading...

از بودن و نوشتن

بازدید : 2
چهارشنبه 9 بهمن 1403 زمان : 14:52
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

از بودن و نوشتن

تو روی نیمکتی نشسته‌ای و تا به خودت بیایی می‌بینی زندگی به سرعت مثل قطاری از کنارت گذشته است. همه چیز می‌گذرد و از لحظه‌ها فقط خاطره‌ای در پس‌زمینه‌ی ذهنمان به جا می‌ماند. ما یاد می‌گیریم، راه می‌رویم، تجربه می‌کنیم، درس می‌خوانیم، بازی می‌کنیم، بزرگ می‌شویم، به دانشگاه می‌رویم، می‌خندیم، عاشق می‌شویم، جوانی می‌کنیم، تار مویمان سپید می‌شود، غم سراغمان می‌آید، دنیا روی سرمان خراب می‌شود، بداقبالی در خانه‌مان را می‌زند... همه‌ی این‌ها، همه‌ی این چیزها کنار هم دقیقاً معنای زندگی است و در نبود هر کدام انگار چیزی در زندگی‌مان کم است. و من این را خیلی دیر فهمیدم، خیلی دیر فهمیدم که اگر غم نباشد شادی معنای خودش را از دست می‌دهد.

هر چه که هست ولی حالا احساس بهتری دارم. حالا خیلی چیزها می‌دانم که قبل این حتی درکی از آن‌ها نداشته‌ام. لبخند می‌زنم و به زندگی ادامه می‌دهم. چرا که نشستن من روی نیمکت هم اسمش زندگی‌ست، همانگونه که حرکت آن قطار ترجمه‌ی دیگری از زندگی‌ست.

برچسب ها
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : -1

آمار سایت
  • کل مطالب : 0
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 13
  • بازدید کننده امروز : 13
  • باردید دیروز : 5
  • بازدید کننده دیروز : 6
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 39
  • بازدید ماه : 48
  • بازدید سال : 49
  • بازدید کلی : 66
  • کدهای اختصاصی